سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و شهادت امام هادی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مسمط

در بــارگــاه قــدس اگــر بـار می دهـنـد           تـنـهـا بـه احـتــرام رخ یــار مـی دهـنـد

چون در ازاش خون دل و دار می دهند           ایـن بـار را به مـیـثـم و عـمّار می دهند


مـائـیـم و بـیـقـراری و حال و هوای تو

بـایـد به صـفـحـۀ ارنـی طرح لـن کشید           از زیـر کـام واژه برایت سخـن کـشـید

آوازۀ صـفـات تـو را تـا قــرَن کـشـیــد           باریست بار عـشق که باید به تن کشید

شـاید به جـان دهـیـم کـمی از بـهـای تو

پـیـداسـت در مـعـانـی اسـمـت مـقـام هـا           در کــورۀ مـحـبّـت تـو پـخــتـه خـام هـا

مشغول طـوف گـرد تو بیـت الحـرام ها           در حـکـم واجب است به تو احـتـرام ها

این حـرفهـا کمیست ز مدح و ثـنـای تو

تا روز حـشر دست به دامان تو خـلـیـل           شاگرد درس معرفتت صد چو جبـرئیل

مدح تو را نوشته"محـدث" ازین قـبـیـل           آب وضـوی نــافـلـه ات آب سـلـسـبـیــل

در "مـنـتـهی" نـوشتـه نشد منـتـهـای تو

ای پـوزه مـال درگـه لـطـفـت درنـدگان           افـتـاده پـیش پـای تو بـر خـاک آسـمـان

در ماجرای مجلس ابلیس و دست و نان           دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان

عالم به حیـرت است ازین ماجـرای تو

دریـا اگـر به قـلّـت جـو لـطف می کـنـد           عـادت به جـود دارد و او لطف می کند

مثل شـراب که بـه سبـو لطف می کـنـد           دست شـفـای تو به عـدو لطف می کـنـد

نــذری نـمـوده مــادر او هـم بـرای تـو

در پیش عشق بحث نژاد و عشیره نیست           بی جلوۀ تو روز؛ کم از شام تیره نیست

کور آن دو چشم که به مقام تو خیره نیست           این جامعه بدون حضورت کبیره نیست

آمـوخـتــیـم مـعـرفـت از حـرفـهـای تو

گرچه گـرفـت شهـر قـراری که داشتی           رنگ خـزان نـدیـد بـهـاری که داشـتـی

چون جود بود عادت و کاری که داشتی           مـعـروف شد گـدای دیـاری که داشـتی

در سُـرّ مـن رای تـو هـسـتـم گـدای تـو

پای از گـلـیـم چون که فـراتـر گـذاشتـم           بـا الـتـمـاس قــافــیــه را تـر گــذاشـتــم

پـایـیـن نـام قـدس تـو سـاغـر گـذاشـتــم           دارم امـیـد پُـر شـدنـش گــر گــذاشـتــم

می می چکـد ز نون تو و قاف و یای تو

سـاکـت شـدیـم دم ز تو خـفـاش ها زدند           رجـالـه ها به نـام تـو سنـگ جـفـا زدنـد

نام تو را به طعن و تمسخـر صدا زدند           خـاک عـزا به فـرق سـر مـاسـوا زدنـد

ما را بـبـخـش چون که نمانـدیم پای تو

تـبـعـیـد سهم خـوبتـرین مرد عالم است           بازاین چه شورش است که درعرش ماتم است

میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است           اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است

افـتــاد از شــرارۀ ایـن زهــر نـای تــو

وقتی به جـان نشست تنت لالـه وار شد           زهری که از مصیبت آن دیـده تـار شد

خوردی زمین و صورت تو پرغبار شد           حـتـی نـفـس کـشـیـدن تـو گـه گـدار شد

صد شـکـر آمـده پـسـرت در عـزای تو

تقدیر چون رقم به غمت خورد و بر عذاب           لـرزیـد پای عـرش زمین خورد آفـتـاب

پیش نـگـاه اهل و عـیـال تو با شتـاب...           بردند دست بسـته تو را مجـلس شراب

این لحظه ها رسید دگـر کـربـلای تو...

سر داشتـی به روی تن اما حسین نه...           صد شـکـر داشتـی بدن اما حسین نه...

هـم آب بود هـم دهـن اما حـسـیـن نه...           کـردند بر تـنـت کـفـن اما حـسین نه...

دیـگـر کـسـی نـبــرد عـبـا و ردای تــو

نقد و بررسی